پلنگي
با خال زخم هايش
يوزپلنگان صياصط را
به سخره گرفته است
و بهرام گور
بي درنگ
تيروكمانش را
به موزه ي ايران باستان
اهدا نمود
تامبادا
به جرم تخريب حيات وحش
دستگيرش نمايند
(اي گور به گور شوداين گور اولي؟!)
و رياصت محطرم محيط زيست
با توشيح بخشنامه هاي اداري
آنان را
بر خروش خشكيده ي گوزنان تالار پذيرايي اش
آويزان مي كرد مكرر!
و طهران
بيشه ي موهومي گشته بود
با خال گل گوشتخواره اي
برگونه ي چپ رخساره اش
كه با هاگ هايش
نفس ها را
به حالت تعليق در آورده بود
و پنجه چناري
براثر وزش باد خيابان عصر
بر جدول حاشيه ي آسفالت
نفش مي بست سريال وار
و خاطرات مان را
تداعي معاني مي نمودبي امان!
امان از خال زخم ها
بر گرده ي كوير رمل ها!
امان از سمومي كه
كارون و زاينده رود را
سترون كرده اند!
امان از دست هايي
كه گلوي حور را مي فشرند؟!
امان!…امان!…امان!…
از كبريت بي خطري كه جنگل را…؟!
با خال زخم هايش
يوزپلنگان صياصط را
به سخره گرفته است
و بهرام گور
بي درنگ
تيروكمانش را
به موزه ي ايران باستان
اهدا نمود
تامبادا
به جرم تخريب حيات وحش
دستگيرش نمايند
(اي گور به گور شوداين گور اولي؟!)
و رياصت محطرم محيط زيست
با توشيح بخشنامه هاي اداري
آنان را
بر خروش خشكيده ي گوزنان تالار پذيرايي اش
آويزان مي كرد مكرر!
و طهران
بيشه ي موهومي گشته بود
با خال گل گوشتخواره اي
برگونه ي چپ رخساره اش
كه با هاگ هايش
نفس ها را
به حالت تعليق در آورده بود
و پنجه چناري
براثر وزش باد خيابان عصر
بر جدول حاشيه ي آسفالت
نفش مي بست سريال وار
و خاطرات مان را
تداعي معاني مي نمودبي امان!
امان از خال زخم ها
بر گرده ي كوير رمل ها!
امان از سمومي كه
كارون و زاينده رود را
سترون كرده اند!
امان از دست هايي
كه گلوي حور را مي فشرند؟!
امان!…امان!…امان!…
از كبريت بي خطري كه جنگل را…؟!
پلنگي
با خال زخم هايش
يوزپلنگان صياصط را
به سخره گرفته است
و بهرام گور
بي درنگ
تيروكمانش را
به موزه ي ايران باستان
اهدا نمود
تامبادا
به جرم تخريب حيات وحش
دستگيرش نمايند
(اي گور به گور شوداين گور اولي؟!)
و رياصت محطرم محيط زيست
با توشيح بخشنامه هاي اداري
آنان را
بر خروش خشكيده ي گوزنان تالار پذيرايي اش
آويزان مي كرد مكرر!
و طهران
بيشه ي موهومي گشته بود
با خال گل گوشتخواره اي
برگونه ي چپ رخساره اش
كه با هاگ هايش
نفس ها را
به حالت تعليق در آورده بود
و پنجه چناري
براثر وزش باد خيابان عصر
بر جدول حاشيه ي آسفالت
نفش مي بست سريال وار
و خاطرات مان را
تداعي معاني مي نمودبي امان!
امان از خال زخم ها
بر گرده ي كوير رمل ها!
امان از سمومي كه
كارون و زاينده رود را
سترون كرده اند!
امان از دست هايي
كه گلوي حور را مي فشرند؟!
امان!…امان!…امان!…
از كبريت بي خطري كه جنگل را…؟!
با خال زخم هايش
يوزپلنگان صياصط را
به سخره گرفته است
و بهرام گور
بي درنگ
تيروكمانش را
به موزه ي ايران باستان
اهدا نمود
تامبادا
به جرم تخريب حيات وحش
دستگيرش نمايند
(اي گور به گور شوداين گور اولي؟!)
و رياصت محطرم محيط زيست
با توشيح بخشنامه هاي اداري
آنان را
بر خروش خشكيده ي گوزنان تالار پذيرايي اش
آويزان مي كرد مكرر!
و طهران
بيشه ي موهومي گشته بود
با خال گل گوشتخواره اي
برگونه ي چپ رخساره اش
كه با هاگ هايش
نفس ها را
به حالت تعليق در آورده بود
و پنجه چناري
براثر وزش باد خيابان عصر
بر جدول حاشيه ي آسفالت
نفش مي بست سريال وار
و خاطرات مان را
تداعي معاني مي نمودبي امان!
امان از خال زخم ها
بر گرده ي كوير رمل ها!
امان از سمومي كه
كارون و زاينده رود را
سترون كرده اند!
امان از دست هايي
كه گلوي حور را مي فشرند؟!
امان!…امان!…امان!…
از كبريت بي خطري كه جنگل را…؟!